لطفا دست نگه دارید و با احساسات خودتان کاری نکنید. نیاز نیست که هر وقت احساسی به شما دست می دهد واکنشی نشان بدهید. لازم نکرده احساسات خودتان را مبنا قرار بدهید و با آن یکی شوید. مثلا هر وقت حس خشم را دارید، فورا واکنش نشان می دهید ( داد می زنید، لجبازی می کنید، کتک کاری می کنید و.. ) انگار چاره ای نداری جز اینکه خشم را زندگی کنی.
در این نوشته من قرار است از شناخت و تجربیات خودم به اشتراک بگذارم. این ها کنجکاوی و فکر کردن و تصویرسازی های ذهنی من در این مورد هست و بعد از چند سال متوجه شدم که تقریبا درست می گوییم و توسط متخصصان نیز تایید می شود 😊
لطفا توجه داشته باشید بعضی از احساسات آنقدر پیچیده هستند که شما باید درک و شناختی از احساسی که می کنید داشته باشید و لزوما کاری نکردن با احساسات جواب و راه حل نیست.
می توانید پادکست این مقاله را نیز گوش دهید:

یکی شدن با احساسات
ما وقتی به دنیا می آییم اولین کاری و مکانیزمی که داریم، گریه کردن است! گریه اولین روش نوزاد برای ارتباط گیری با محیط است ( بزرگ که می شود می تواند با زبان ارتباط بگیرد ) وقتی که احساس خشم ناشی از نبود آرامش رحم را دارد شروع به گریه کردن می کند. آن نوزاد بزرگ می شود و در مرحله کودکی قرار می گیرد که کنجکاوی و دنبال شناخت محیط اطرافش است. متاسفانه در جامعه و فرهنگ، ما حتی آموزش شناخت احساسات را نداریم و به اشتباه کودک از والدین خود و اطرافیان خودش یاد می گیرد که هر وقت احساسی دارد باید واکنش نشان دهد تا دیگران احساسات آن را متوجه شوند.
البته این یک مکانیزم بقا نیز هست که دیگران متوجه احساسات من بشوند و من نیز متوجه احساسات دیگران بشوم. اما سوال اصلی اینجاست؛ چرا من متوجه احساسات خودم نشوم ؟ وابسته به دیگری نباشم ؟ آیا ما با این کار احساسات خودمان را دو دستی تقدیم دیگری نمی کنیم که دیگری بجای ما احساس کنند ولی ما کسی خواهیم بود که این خشم را زندگی می کنیم و انگار این احساسات را زنجیری در رشد و بقای خود می بینیم. خب در نهایت ما تلاش می کنیم این احساسات را سرکوب کنیم و از آن ها فرار کنیم.
تجربه کردن احساسات و کاری نکردن
به قول آمریکایی ها ( Shoot out to someone یا Giving credits to someone ) می کنم به تراپیست خودم 😍 که اولین جمله مجهولی که بهم گفت “حس کن ولی عمل نکن !”. من چندین ماه درگیر فهمیدن این جمله بودم و بعد از مدتی، از این جمله خشمگین بودم. برای همین سعی کردم خودم مطالعه کنم. سعی کردم عملا این کار رو بکنم و به روش خودم متوجه این جمله شدم.
چه اتفاقی برای نسخه قدیمی می افتد ؟
خب من می خواهم به روش خودم توضیح بدم ولی باید انقدر تمرین کنید تا بتوانید به حس کردن و کاری نکردن عادت کنید. اگر می پرسید که خب چه اتفاقی برای خود قبلیتان می افتد که یکی می شد با احساسات، باید بگویم هیچی ! همچنان گاهی هم رخ می دهد که با احساساتان یکی می شوید و اون موقع هم از اینکه یکی شدید خشمگین می شوید و می توانید آنجا هم حس کنید و کاری نکنید. 🤯 و خودتان را نیز ببخشید شما کار اشتباهی نکردید که بخواطرش خودتان را سرزنش کنید ☺️
چگونه احساسات را بدون قضاوت تجربه کنیم و کاری نکنیم ؟
کف دستان را جلوی صورتتان قرار دهید. اگر دستان جلوی دیدن شما را گرفته باید بگم تا جایی که می توانید دستتان را دور کنید. روی کف دستان فرض کنید نوشته اید خشمگین هستید بابت فلان موضوع. ( فقط یک جمله بگید حتی ناقص باشه مشکلی نیست ) و فعالیت روزانه خودتان را انجام دهید. لطفا بخواطر داشتن آن حس خودتان را قضاوت نکنید. رفته و رفته دست خودتان را کنار بگذارید و در ذهن خودتان فرض کنید که احساس شما جلو شما هستند به فلان موضوع. گاهی وقت ها هم نیاز هست وقتی این کار را می کنید چند بار نفس عمیق بکشید و به خودتان بگویید “این من هستم که احساس خشم ( یا احساس دیگری ) را دارم و همین که کاری نمی کنم و حس می کنم کافی است”. ببینید وقتی این حس را دارید کجای بدنتان احساس فشار می کنید، سرعت نفس کشیدن خودتان را ببینید و کجای بدنتان احساس سرما یا گرما می کنید.
تاثیر تجربه کردن احساسات چیست ؟
اگر توجه کنید دیگر شما احساسات خودتان را سرکوب نمی کنید یا از آن ها فرار نمی کنید. اما اگر سرکوب کنید چون آن ها را تجربه نمی کنید، همان احساسات دوباره جلو شما قرار می گیرد و از قبل قوی تر می شود و باعث خشم و اضطراب شما هم می شوند و به احساسات دیگر اضافه می شوند. اما با کاری نکردن شما خودتان را در نقطه تجربه کردن می گذارید و خودتان را مجبور می کنید که آن حس را تجربه کنید و رشد می کنید.
البته الان که دارم می نویسم به این فکر می کنم اگر یک انسان دست نداشته باشد چگونه باید کمک کرد 😁
من به این روش توضیح دادم که چند نکته مهم دارد که حتی اگر به روش های دیگری تلاش کنید باز هم به این نکات می رسید.
- مشاهده کردن احساس بدون قضاوت
- ایجاد فاصله بین خودتان با احساسات خودتان
- یکی نشدن با احساستان و واکنش نشان ندادن به آن
- عدم تغییر خود بابت داشتن این احساسات ( بعدا از خودتان نیاز نیست بپرسید که من کی هستم بلکه تازه متوجه می شوید که من کیستم )
نگران نباشید با تجربه کردن احساساتان و کاری نکردن نخواهید مُرد و زنده می مانید. البته از نظر درون روانی این رو می گم 😉
انسان هستیم با ویژگی های متفاوت
من دوست دارم اینکه چگونه اولین بار متوجه این موضوع شدم و با این نگاه به موضوع احساسات و عمل نکردن رسیدم را بگویم. انسان یعنی چه ؟ چه کسی انسان است ؟ من با ژنتیک به جواب رسیدم. اگر من ژن رنگ پوستم را تغییر دهم، آیا انسان هستم ؟ اگر ژن جنسیتم را تغییر دهم، آیا انسان هستم ؟ با جدا کردن ویژگی ها متوجه شدم دارم فاصله می گیرم و خودم را با داشتن یا نداشتن یکسری ویژگی ها می بینم. وقتی که به اصطلاح از زاویه خیلی دور به این موضوع نگاه کردم متوجه شدم همین کار رو هم می توانم با احساسات بکنم. جدا کردن احساسات از خودم و پذیرفتن احساسات به عنوان بخشی از تعریف انسان. ( همان طور که انسان رنگ متفاوتی دارد، احساسات متفاوتی در زمان و مکان متفاوتی نیز هم خواهد داشت ).
در هنگام نوشتن این مقاله هم این رو گوش می دادم ( البته در یوتیوب و نسخه کنسرت ) و شما را هم دعوت می کنم به این آهنگ :
نظر خودتان را بنویسید و از تجربه خودتان بگویید.
دیدگاهتان را بنویسید